تیشرتِ طوسی تن‌ات است.
سرت را انداخته‌ای پایین و می‌آیی طرفم.
صدای خرت خرتِ کفش‌هایت روی خاک و سنگلاخ، انگار کُن موسیقی است،
ریزش آبشار،
یا نرمه‌ی باد لابلایِ برگ‌ها؛
خنک و خوش‌آهنگ.
بعد جهان می‌ایستد؛
منجمد می‌شود،
و من
نامه‌هایی می‌شوم؛
شب‌نوشته و صبح‌مچاله.
رفته‌ای
اما هنوز همانجا ایستاده‌ام.
هنوز دارم آمدنت را تماشا می‌کنم.
هنوز تجلی خداوند بر من تمام نشده است
.
.

پی‌نوشت:
بزودی یک داستانِ بلند

عامُ الکرونا و سید محمدحسین

یک‌وقت‌ غبغب‌تان پاره نشود!

نامه‌هایی شب‌نوشته و صبح‌مچاله!

صبح‌مچاله ,شب‌نوشته ,نامه‌هایی ,رفته‌ای ,همانجا ,ایستاده‌ام ,شب‌نوشته و ,و صبح‌مچاله ,هنوز همانجا ,همانجا ایستاده‌ام ,ایستاده‌ام هنوز

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معرفی_انیمه_مانهوا... هیچ اندر هیچ فیلم و سریال | آهنگ جدید | موزیک پدیده وبلاگ ساندترک ببینید، بخوانید، مسافرت کنید روانشناسی دین لینکدونی گروه - بانک لینک گروه و کانال من یک انسان توحیدی هستم آسان زراعت پکیج تبلیغات انتخاباتی | مشاور انتخابات شورای شهر و مجلس